بهترین دوست

مذهبی ، سیاسی ، علمی ، فرهنگی

بهترین دوست

مذهبی ، سیاسی ، علمی ، فرهنگی

۶۶ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • قاسم محسن زاده

  • قاسم محسن زاده

  • قاسم محسن زاده


هدف‌های نبوت


آنى‌که ما از قرآن مى‌‌فهمیم این است که انبیا پاسخشان به این سؤال که چگونه مى‌‌شود انسان‌‌ها را ساخت؟ یعنى پیراست و آراست، پاسخشان به این سؤال این است که باید #جامعۀ_الهى، #جامعۀ_توحیدى، محیط متناسب درست کرد، تا انسان در این محیطِ متناسب، نه یکی‌اش، نه ده‌‌تایش، نه هزارتایش بلکه گروه‌‌گروهش ساخته بشوند به خودىِ خود، با حرارت طبیعىِ نور نیّر معارف اسلامى.


«اِذا جاءَ نَصرُ اللهِ وَ الفَتحُ * وَ رَاَیتَ النّاسَ یَدخُلونَ فی‏ دینِ اللهِ اَفواجاً»؛ در محیط جاهلى مکه، پیغمبر وقتى مى‌‌خواهد آدم درست بکند، مجبور است یکى‌‌یکى درست کند؛ براى خاطر اینکه از براى ایجاد آن‌‌چنان نظامى، یک عده خواص لازمند، یک عده سنگِ زاویه و زیربنا لازمند، اینها قبلاً دانه‌‌دانه درست مى‌‌شوند؛ این منافات ندارد با نقشۀ کلى انبیا. پیغمبر براى اینکه سنگ‌‌هاى زاویۀ جامعۀ مدنى را درست بکند و بتراشد، مجبور است در مکه آدم‌‌سازىِ فردى بکند؛ یک‌دانه ابوذر؛ یک عبدالله‌‌مسعود، یکى دیگر، یکى‌ دیگر و ازاین‌قبیل، صد نفر، دویست نفر فوقش آدم درست مى‌‌کند. اینها مى‌‌شوند سنگ‌‌هاى بنا از براى تشکیل جامعۀ مدنى آینده، یعنى جامعۀ توحیدی و اسلامى. پیغمبر آنجا آن‌جورى یک‌دانه ‌‌یک‌دانه آدم درست مى‌‌کند، با چه زحمتى، با چه رنجى، با چه خون‌دلى! پدرها مانع مى‌‌شوند پسرها چیز بفهمند، پسرها دل به دنیا مى‌‌بندند، نمى‌‌آیند دنبال پیغمبر حرف یاد بگیرند، هرکسى که یک مقدارى گرایش پیدا مى‌‌کند، رنج‌‌ها و زحمت‌‌ها و خون‌دل‌هاست. این کارها همه انجام مى‌‌گیرد، اما وقتى نوبت به مدینه مى‌‌رسد؛ آن جامعۀ الهى و اسلامى در مدینه تشکیل مى‌‌شود، پیغمبر در رأس آن جامعه است و حاکم به احکام و فرمان‌‌هاى خداست. آنجا، آن‌وقت خداى متعال این‌جورى حرف مى‌‌زند: «اِذا جاءَ نَصرُ اللهِ وَ الفَتحُ» چون به یارى و پیروزى خدا برسد و فتح بیاید، «وَ رَاَیتَ النّاسَ یَدخُلونَ فی‏ دینِ اللهِ اَفواجاً» و ببینى مردم را که فوج‌فوج به دین خدا داخل مى‌‌شوند. 


  • قاسم محسن زاده


رستاخیز اجتماعی نبوت


در تمام جامعه‌‌هایى که پیغمبرى ظهور کرده، با این داعیه ظهور کرده؛ یعنى آمده تا جامعه را از شکلى غلط، از شکلى ناموزون، از شکلى توأم با ظلم و جُور و ستم، تبدیل کند به‌شکلى موزون، به‌شکلى زیبا، به‌شکلى عادلانه؛ این یک مطلب. رستاخیز نبوت این است. هر نبى‌‌اى که در هر اجتماعى مبعوث شده و ظهور کرده، سر این ظهور کرده، این را بدانید. به‌‌طورکلى، هیچ پیغمبرى نبوده که آمده باشد تا براى مردم، یک مقدار مسائل فرعى و جزئىِ زندگى را بیان بکند.


البته پیغمبران بزرگ که پیغمبران اولوالعزم مى‌‌نامیم و به‌این‌عنوان آنها را مى‌‌شناسیم، اینها قطب‌‌هاى انقلابات الهى بودند، و پیغمبران دیگر، بعضى مى‌آمدند دنبالۀ انقلاب آنها را مى‌‌گرفتند، بعضى مى‌‌آمدند کار آنها را تکمیل مى‌‌کردند، بعضى مى‌‌آمدند کار آنها را به ثمر مى‌‌رساندند، بعضى مى‌‌آمدند رجعت‌‌هایى که بعد از انقلاب‌‌هاى به ثمر رسیدۀ آنها به‌وجود مى‌‌آمده، برگردانند، باز یک انقلاب نوینى به‌وجود بیاورند؛ همان کارى که اوصیایِ پیغمبر ما، بعد از رحلت پیغمبر ما انجام مى‌‌دادند؛ کار امیرالمؤمنین، کار امام حسین، کار ائمۀ دیگر، کار علماى امت اسلام و کارِ بالاخره صاحب‌الزمان، ولی عصر صلوات الله و سلامه علیه

  • قاسم محسن زاده


بعثت در نبوت


اول در وجود خود پیغمبر. بعثت، رستاخیز، انقلاب، تحول، اول در درون و ذات خود پیغمبر، در باطنِ خود نبى به‌وجود مى‌‌‌آید. اول او عوض مى‌‌‌شود، اول او از حال رکود و رخوت خارج مى‌‌‌شود، بعد از آنى‌که در روح او، در باطن او قیامتى بر پا شد، بعد از آنى‌که رستاخیزى در درون ذات نبى و روان او به‌وجود آمد، بعد از آنى‌که همۀ مایه‌‌‌هاى بسیار سرشارِ ودیعه‌نهادۀ ازطرف خدا، در نبى بیدار شد، مثل سرچشمه‌‌‌اى که در هر لحظه‌‌‌اى میلیاردها جریان آب از او استخراج مى‌‌‌شود و مى‌‌‌ریزد ـ که تا قبل از این لحظه، همۀ این آب‌‌‌ها در باطن او مخفى یا پنهان بود ـ بعد از آنى‌که خلاصه خودِ نبى مسلمان شد، وقتى‌که خود او تحت تأثیر تحول وحى الهى قرار گرفت؛ بعد همین سرچشمه، همین تحول، همین شور، همین انقلاب، همین رستاخیز، از این چشمۀ فیّاضِ جوشان، که روح نبى و باطن نبى‌ست، مى‌‌‌ریزد به اجتماع، منتقل مى‌‌‌شود به متن جامعۀ بشرى.


بعد از آنى‌که در او تحول به‌وجود آمد، در جامعه تحول به‌وجود مى‌‌‌آید. بعد از آنى‌که در باطن او رستاخیز عظیمی به پا شد، رستاخیز عظیم‌‌‌ترى در متن جامعه برپا مى‌‌‌شود. بعد از آنى‌که در دل او انقلاب به‌وجود آمد، به دست او، در جامعه انقلاب به‌وجود مى‌‌‌آید و بعثت به‌معناى واقعى تحقق پیدا مى‌‌‌کند. پس مى‌‌‌بینید که در نبوت هرچه که هست، شور و تحول و دگرگونى و بعث و انبعاث است

  • قاسم محسن زاده


فلسفهٔ نبوت


شما ببینید مکتب‌‌‌‌‌‌های عقلی را و فلسفی را که چطور درمقابل هم صف‌‌‌آرایی می‌‌‌کنند. ببینید که انسانیت تا به یک مبدأ و نقطه‌‌‌ای فراتر و بالاتر و عمیق‌‌‌تر از خرد انسان متصل نباشد، نمی‌‌‌تواند راه به هدایت و سعادت برساند. نبوت معنایش این است؛ یک نیرویی بالاتر، یک هدایتی قوی‌‌‌تر و عمیق‌‌‌تر از هدایت حس، از هدایت غریزه، از هدایت عقل لازم دارد انسان. این هدایت می‌‌‌آید چه‌کار می‌‌‌کند؟ می‌‌‌آید با حس شما رقابت می‌‌‌کند؟ می‌‌‌آید با غریزهٔ شما مخالفت می‌‌‌کند؟ می‌‌‌آید سر عقل را به سنگ می‌‌‌زند؟ ابداً. او می‌‌‌آید تا عقل را راهنمایی کند، تا عقل را پرورش بدهد، تا عقلِ دفن‌شده را از زیر خروار‌‌‌ها خاک بیرون بیاورد.


امیرالمؤمنین ما صلوات‌‌الله ‌‌‌و سلامه‌‌‌‌علیه، اشتباهی گفتم، امیرالمؤمنین بشریت ـ  منحصرش نکنیم به خودمان امیرالمؤمنین را ـ او معلم بشریت است، امیرالمؤمنینِ بزرگ بشریت می‌‌‌گوید پیغمبران را خدا فرستاد، بنابر آنچه که در نهج‌‌‌البلاغه است، تا اینکه وادار کنند انسان‌‌‌ها را تا به میثاق و پیمانِ فطرت خود پایبند بمانند و نعمت‌‌‌‌‌‌های فراموش‌شده را به‌یادشان بیاورند، بعد «وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ‏ العُقولِ»، خردها، عقل‌‌‌ها، درک‌‌‌ها، شعور‌‌‌های جامعه‌‌‌‌‌‌های بشری که به‌وسیلهٔ فرعون‌‌‌ها و نمرود‌‌‌ها و بزرگ‌‌‌ها و قدرتمند‌‌‌ها دفن شده بود، پیغمبران می‌‌‌آیند تا اینکه این دفینه‌‌‌‌‌‌ها را بیرون بیاورند، این عقل‌‌‌های دفن شده را بر شورند. فرعون دوست نمی‌‌‌دارد که مردم دارای عقل باشند، دوست نمی‌‌‌دارد که انسان‌‌‌ها بفهمند؛ چون اگر بفهمند، او وجودش باطل و افسانه خواهد شد، که این را در بحث‌‌‌‌‌‌های بعدی نبوت به تشریح خواهیم دید ان‌‌‌شاءالله. فرعون دوست نمی‌‌‌دارد که مردم نیروی خرد را به‌کار بزنند؛ چون این‌‌‌جور است، نیروی خرد را دفن می‌‌‌کند، چه‌جوری دفن می‌‌‌کند، بحث‌‌‌‌‌‌های بعدی‌ست ان‌‌‌شاءالله. پیغمبران می‌‌‌آیند این دفینه‌‌‌‌‌‌ها را، این خزینه‌‌‌‌‌‌ها را، این گنج‌‌‌‌‌‌های پنهان و مخفی را استخراج می‌‌‌کنند، تصفیه می‌‌‌کنند، می‌‌‌دهند دست مردم

  • قاسم محسن زاده


تأثیرات روانی توحید


انسان موحد از جملۀ تأثیراتی که روح او از ناحیه و قِبَلِ توحید می‌‌برد، یکی این است؛ دارای وسعت افق دید می‌‌شود. موحد از تنگ‌‌نظری‌‌ها، از کوته‌‌بینی‌‌ها، از نزدیک‌‌بینی‌‌ها آسوده و راحت است. آدم موحد نمی‌‌گوید من در این میدان شکست خوردم یا جبهۀ ما دراین‌زمینه عقب نشست و کار به زیان ما تمام شد. او این‌‌قدر نزدیک‌‌بین نیست. او می‌‌داند که فکر توحیدی به درازای عمرِ بشر دارای قلمرو است، عمرِ بشریت؛ با مقیاس عمرِ بشریت، ده سال و بیست سال و پنجاه سال و صد سال، یک‌لحظه و یک‌دقیقه بیش نیست. به بیان دیگر و از دیدگاه دیگر، آدم موحد افق دیدش در مسائل مادی و نیازهای پست و حقیر خلاصه نمی‌‌شود، متوقف نمی‌‌گردد. آدم موحد درمقابل خود وقتی نگاه می‌‌کند، در کنار نیازهای مادی، ده‌‌ها نیاز، صدها نیاز از عظیم‌‌ترین و عزیزترین نیازهای انسان را می‌‌بیند. تمام ذهنش و فکرش و حواسش، منحصر و متوقف نیست در نیازهای پست و حقیر و کوچک، آن‌‌گونه که انسان‌‌های در باطن مادی، اگرچه در ظاهر الهی، در ظاهر معنوی، خودشان را در آن محبوس و زندانی کرده‌‌اند. آدم موحد وقتی‌که نگاه می‌‌کند، آینده را درمقابل خود بی‌نهایت وسیع می‌‌بیند. همان‌‌طوری‌که در یکی از روزهای گذشته عرض کردم، موحد برای دنیا آخری قائل نیست. برای خاطر اینکه آخر دنیا را متصل به آخرت می‌‌بیند. آخرت را با دنیا سر و تهِ یک طومار می‌‌داند. مرگ را دیوار زندگی نمی‌‌داند، پایان این راه فرض نمی‌‌کند، بلکه دریچه‌‌ای و مَمَرّی و معبری می‌‌داند، به‌‌سوی دنیایی وسیع‌‌تر. اینها خواص توحید است.

  • قاسم محسن زاده

  • قاسم محسن زاده

🔹شکر گزاری 

امام سجاد (ع) در دعایی میفرمایند:

« وَ اجْعَلْ فَرَاغَ أَبْدَانِنَا فِی شُکْرِ نِعْمَتِکَ؛

و آسایش بدن‌هایمان را در شکر نعمتت قرار ده»

اگرچه شُکر لسانی و گفتن ذکر «شُکُراً لِلّه» بسیار خوب است، اما مقصود امام از این دعا صرفا شکر لسانی نیست.

درحقیقت، آن حضرت از خداوند می‌خواهد زندگی ما را به‌گونه‌ای قرار بدهد که شکر محسوب شود.


به‌راستی، این شکر چگونه میسّر می‌شود و حقیقت آن چیست؟

آن‌گاه که انسان به وظایف خویش و فرامین الهی به‌درستی عمل نماید و نعمت های خداوند را در معصیت او به کار نبرد ، شکر حقیقی صورت گرفته است!

این شکرگزاری مصادیق متعددی دارد همچون: 

▪️عبادت خداوند و ترک معصیت،

▪️سراغ‌گرفتن از اقوام و صلهٔ ارحام،

▪️داشتن رفتار مناسب با اعضای خانواده و اطرافیان ،

▪️باز کردن گره ازمشکلات مردم، 

▪️انجام کارهای خیر و شاد کردن دل مردم

و...

و خلاصه هر عملی که به نحوی طاعت خداوند باشد ، شکر عملی است.



  • قاسم محسن زاده